امیرمحمود جون بابا

امانتداري

خونه عزيز جون بوديم عزيز جون واسه نوه هاش يه ظرف پر پاستيل گرفته بود (من خودم که بچه بوديم عاشق نوشابه ايش بوديم يادش بخير ) نازنين دختر عمه امير محمود دو تا رو با دو دستش گرفت هردو رو هم گذاشت تو دهنش واما امير محمود بابا يکي رو تو دست راستش يکي ديگه رو با دست چپش يک ساعت بعد که عمو قاسم رفت واسه شون دو تا بستني خريد هنوز توي دستاي امير محمود پاستيل بود اما حسابي آب شده بود بستني رو که گرفته بود  دستاش چسبيده بود به بدنه بستني اونجا بود که به امانتداري امير محمود پي بردم مي پرسين چي جوري واسه خاطر اينکه وقتي چيزي رو بهش بدي حتي اگه خوردني باشه يک ساعت بعد اونو مثل اولش بهتون تحويل مي ده جالبه نه !  اما نازنين کوچولوي دائي چي...
28 تير 1393

شعرکودکانه خانواده

خانواده مامان جون من چه مهربونه دوسش دارم خیلی زیاد خودش می دونه یه شاخه گل هدیه ی ماست برای مادر اونکه به فکر بچه هاست  از همه بیشتر   بابای خوبم چراغ خونست دستای گرم اون برام یه آشیونه است یه شاخه گل هدیه ی ما برای بابا اونکه همیشه سایه اش روی سر ماست   داداش جون من لنگه نداره وقتی میاد برای من شادی میاره یه شاخه گل هدیه ی ماست برای داداش خدای خوب و  مهربون مواظبش باش   خواهر خوبم چه نازنینه برای من فرشته ی روی زمینه یه شاخه گل هدیه ی ما برای خواهر که خوب و مهربون اون ، مثل یه مادر   ما همه هستیم یه خونواده خونه داریم کوچیک و قشنگ و ساده هر کسی تو خونه ی...
24 تير 1393

مامان دوست ندارم

داشتيم مي اومديم خونه با عمه زهرا و نازنين کوچولو که پيشنهاد دادن بريم پارک بعد بريم خونه تااز سر کوچمون رد مي شديم امير محمود بابا گفت : ماماني دوست ندارم پارک بريم باناله مي گفت ماماني دوست ندارم برديمش پارک سرسره  که خيلي دوست داره بازي کرد بعد حسابس تاب بازي کرد از تاب پائين نمي اومد کلي شلوغ شده بود رضايت نمي داد که بارون گرفت تو بارون رفت سرسره بازي کرد همه شلوار و پيراهنش خيس شده بود بغلش کردم سوار ماشين شديم نزديک خونه که شديم بازم با ناله گفت : مامان دوست ندارم مامان دوست ندارم !!  خيلي جالبه وقتي که رسيديم پريد تو بغل مادرش ماچش مي کرد ما که از کار اين امير محمود سردر نياورديم ! شما چي ؟ ...
24 تير 1393

فرزندان ایرانیم + دانلود

ما گلهای خندانیم فرزندان ایرانیم ایران پاک خود را مانند جان می دانیم ما باید دانا باشیم هوشیار و بینا باشیم از بهر حفظ ایران باید توانا باشیم آباد باش ای ایران آزاد باش ای ایران از ما فرزندان خود دلشاد باش ای ایران دانلود واقعاً که شعر بسیار قشنگی بود کلی لذت می بردیم الان هم کل پسر بابا دوست داره ...
24 تير 1393

تقابل خير و شر

امير محمود جون يه خرس بزرگ داره که از قد خودش بزرگتره به رنگ خاکستري که خيلي دوسش داره امروز بازيش گرفته بود رفت خرسه رو گرفت آورد پائين  بغلش مي کرد باخودم گفتم چه با محبته که يهو ديدم سوار خرسه شد گردنشو محکم فشار مي داد مي گفت که خفه شد خفه شد ! بعد رفت روي مبل خرسه رو گذاشت روي پاش که خوابش کنه روي صورتش دست مي کشيد انگار مي خواست از دلش در بياره به فکر ماجرای خیر وشر افتادم اين تقابل بين خير و شر تو وجود آدمه خداي شکر که وجه خير وجود امير محمود جون تا الان خيلي پررنگ تره انشاله که مثل شعار صا ايران هر روز بهتر از ديروز هم بشه ! اميدارم که هميشه گلم مهربون و با محبت  باشه قدر زندگي رو هم خوب بدونه !  ...
24 تير 1393

دانلود قران صوتی به همراه ترجمه فارسی آیه به آیه

به مناسبت رمضان مجموعه ارزشمند ترتیل کامل قران کریم،با ترجمه گویای فارسی معرفی می گردد چند سالي است که صدا و سيماي کشور، قبل از پخش اذان اقدام به پخش آياتي از قرآن کريم با ترجمه گوياي فارسي مينمايد. اين ترجمه گوياي فارسي بسيار مورد توجه مردم قرار گرفته است. چرا که بعد از پخش هر آيه، ترجمه آن نيز به صورت روان پخش ميشود و باعث ميشود تا شنونده با معاني آيات قرآن نيز آشنا شود. مجموعه ارزشمند  ترتیل کامل قرآن کریم، با ترجمه گویای فارسی  را دانلود کنید: ويژگی های این مجموعه : - تلاوت قران به صورت ترتیل با صدای دلنشین قاریان معروف - ترجمه فارسی آیت الله مکارم شیرازی با صدای معنوی و پر احساس - قابل ذخی...
24 تير 1393

رفاقت امير محمود جون با آقا سوسماره

يه سوسمار بزرگ خريده بود که خيلي خوشکل بود با رنگ سبز يشمي خوش رنگ هر چي فکر کردم که کجا بزارم که به چشم بياد چيزي به فکرم نرسيد بهترين جائي که به فکرش افتادم روي ميز تلويزيون بود فقط يه مشکل داشتيم امير محمود هر صبح که پا مي شد مي رفت دکمه تلويزينو مي زد که بابائي پويا بزن اون روز هم که رفته بود تلويزيون رو روشن کنه ديدم که دستش رو کشيد عقب عقب مي اومد دست منو گرفت که بابائي ديدم ترسيدم من هم خندم گرفته بود نمي دونستم با اين مشکل چي کار کنم هر روز که از خواب پا مي شد مي اومد مي گفت ديدم ترسيدم تصميم گرفتم که امير محمود رو با سوسمار آشتي بدم واقعاً سوسمار بزرگي بود حدود 70 سانت بود با انگشتهاي بزرگ و ترسناک رفتم جلو ، روي سوسمار دست کش...
23 تير 1393